سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از ابلهى است پیش از توانا بودن شتابیدن ، و پس از فرصت داشتن درنگ ورزیدن . [نهج البلاغه]

کاظم بهمنی

تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم

 روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم

 

حال اگر چه هیچ نذری عهده دار وصل نیست

یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم

 

ماجراهایی که با من زیر باران داشتی

شعر اگر می شد قریب پنج دیوان داشتم

 

بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود

من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟!

 

ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من!

 من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم

 

لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید

تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم!!

 

کاظم بهمنی


کلمات کلیدی: کاظم بهمنی

نوشته شده توسط 96/9/13:: 1:20 عصر     |     () نظر

خبـر بـه دورترین نقطه ی جهان برسد

نخواست او به منِ خسته بــی گمان برسد

 

شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشمِ خودت

کسی کـه سهم تو باشد به دیگران برسد

 

چه می کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر

بـــه راحتی کسی از راه نـاگهـان برسد،...

 

رهــا کنی بــرود از دلت جــدا بـاشد

به آن کـه دوست تَرَش داشته به آن برسد

 

ره ا کنی بروند و دو تا پرنده شوند

خبر بـــه دورترین نقطه ی جهان برسد

 

گلایـــه ای نکنی بغض خـویش را بخــــــوری

که هق هق تو مبادا به گوششان برسد

 

خدا کند کــه... نه! نفرین نمی کنم... نکند

به او کـــــــه عاشق او بوده ام زیان برسد

 

خدا کند فقط این عشق از سرم برود

خدا کند کــه فقط زود آن زمان برسد

 

زنده یاد نجمه زارع


کلمات کلیدی: نجمه زارع

نوشته شده توسط 96/9/12:: 11:19 عصر     |     () نظر

 

تکه یخی که عـاشـق ابر عذاب می شود

سر قـرار عـاشـقی همیشه آب می شود

 

به چشم فرش زیـر پـا سقف که مبتلا شود
روز وصـالشان کسی خانه خـراب می شود


کـنـار قـله های غـم نخوان برای سـنـگ ها
کوه که بغض می کند سنگ،مذاب می شود


بـاغ پر از گُلی که شب نظر به آسـمـان کند
صبح به دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود


چه کـرده ای تـو بـا دلم که از تو پیش دیگران
گلایه هم که می کنم شعر حساب می شود

 

کاظم بهمنی



کلمات کلیدی: کاظم بهمنی

نوشته شده توسط 96/9/12:: 10:32 عصر     |     () نظر